صبوری درس بسیار بزرگی است که در زندگی باید آموخت چرا که اگر اهداف بزرگ دارید، رمز موفقیت شما، همین کلمه ی به ظاهر ساده می باشد. صبوری درسی است که آموختن آن مستلزم سالیان سال تمرین است. درسی است که همه ی مردم، قادر به درک کامل آن نمی شوند و درسی است که بکارگیری عملی آن در زندگی، هنر قوی ترین انسانهاست. البته شاید در ابتدای کار چنین به نظر نیاید. علت این است که اکثرا معنی صبر را خوب درک نمی کنیم. اگر از یک دانش آموز دوره ی ابتدایی بپرسیم صبوری کردن یعنی چه؟ جواب خواهد داد: یعنی از حرکت ایستادن، یعنی فعلا هیچ کاری نکردن، یعنی نشستن و منتظر ماندن، ...
واقعیت این است که برداشت اکثر ما ها از صبر در حد برداشت همین دانش آموزان ابتدایی باقی می ماند و به همین دلیل است که وقتی اهدافی را در زندگی برای خود تعریف می کنیم، صبوری، مفهومی حتی با بار منفی در نظر گرفته می شود و بیشتر تاخت و تاز و پیش رفتن در مسیر اهداف مد نظر، با آخرین سرعت است که آرم پرچم ما را شکل می دهد. دقیقا به همین دلیل هم 99.99 درصد، در مرحله ای از مسیر، دلسرد می شویم و بی خیال اهدافمان می شویم، چرا که تلاش برای دست یابی به اهداف شخصی، بخشی از زندگی است و زندگی مملو از پیچ و خم های بغرنج و بالا و پایین ها و سرد و گرم هاست، پس زمانیکه می بینیم این پیچ و خم ها و مشکلات زندگی، سرعت تاخت و تاز ما را کم می کنند و سنگ های ریز و درشت را جلوی پایمان می اندازند، پرچم را پایین می کشیم و نهایتا یک عقب نشینی مفتضحانه ...

شکل 1. قله ی کوه فوجی، کاملا درخشان و پابرجا و بسیار بالاتر از ابرهای آشفتگی گذرا
به نظر من، برای ثابت قدم بودن و ماندن در مسیر دستیابی به اهداف، در پیچ و خم ها و مشکلات زندگی که در بالا، آن را عامل دلسردی هدفمندان ذکر کردیم، "باید صبوری کرد". هرچند چنانچه اشاره شد، بیسشتر ما صبوری را (همانند کودکان دبستانی)، دست روی دست گذاشتن و بی حرکت ماندن معنی می کنیم و هرگز آنرا به سان یک اسلحه ی فوق قدرتمند بکار نمی گیریم و همین باعث می شود به همه چیز با دید سیاه و سفید بنگریم و بسیار شکننده گردیم.
دوستان دقت داشته باشید که صبوری واقعی، یعنی آن مفهوم فراتر از دست روی دست گذاشتن و آن معنی صبوری بالغ، به معنی تلاش است، به معنی داشتن فعالیت و ادامه دادن راه است، به معنی بلند شدن بارها و بارها پس از هر زمین خوردن است، به معنی یافتن راهی جدید به هدف پس از هر بار شکست در راه قبلی است، نه به معنی متوقف شدن و نه تعطیلی پروژه ها! صبوری کردن این نیست که اهداف خود را بخاطر شرایط، عوض کنیم، بلکه عوض کردن شرایط است بگونه ای که همچنان برای هدف خود بجنگیم. صبوری کردن واقعی متوقف ساختن پروژه ها بدلیل سخت شدن زندگی نیست بلکه پیش بردن پروژه ها در لابلای سختی های زندگی است. بله صبوری واقعی به معنی صبر نکردن است! در یک جمله اگر بخواهم بگویم، صبوری واقعی، داشتن تحمل برای داشتن پشتکار در راه اهداف است.
من در بالا (شکل 1)، تصویری از کوه پر ابهت فوجی (ژاپن) را قرار داده ام تا به این واقعیت اشاره کنم که افراد صبور خوب می دانند مشکلات زندگی، همانند ابرهای کوه پایه ی این تصویر، از جنس گذرا هستند و با تسلیم نشدن، همچون قله ی این کوه، می توان یک سر و گردن از مشکلات، بالاتر بود. درواقع هر شخصی باید برای خود اهداف بزرگ و البته پاک و مقدس داشته باشد و هر اتفاقی هم که در زندگی برایش پیش آید و هر مشکلاتی که برایش تراشیده شود، از لابلای تیرگی آن مسائل، همچنان هدف خود را ببیند و آنرا دنبال کند، به همان درخشندگی و شفافیت هوای اطراف قله ی کوهی که در تصویر می بینید.
چند سال پیش در مدرسه، همکاری داشتیم که هدفش ادامه ی تحصیلات دانشگاهی بود. ایشان برای این منظور، از اداره مرخصی بدون حقوق گرفته بودند. وقتی من ایشان را دیدم با تعجب پرسیدم که چه لزومی داشت برای تحصیل، از کارشان مرخصی، آنهم مرخصی بدون حقوق بگیرند؟ به ایشان گفتم آیا حساب کرده اید در این مدت چه ضرر مالی ای به شما وارد می شود؟ گفتم شما می توانستید خیلی راحت هم درس بخوانی و هم در مدرسه حاضر بشی و تدریس کنی. ایشان دلیلی که داشتند این بود که من با حضور در مدرسه و سر و کله زدن با دانش آموزان شلوغ و درس نخوان، افکارم مشوش و مشغول می شود و حتی در روزهایی که درس ندارم هم فکرم آزاد نمی شود!!! باور کنید این حرف ایشان برای من بسیار غیرقابل قبول و تعجب آور بود چون من خودم دو مقطع دانشگاهی را در حین کار و تدریس در مدرسه، پاس کرده و گذرانده بودم. من اولین بار که در سال 82 وارد آموزش و پرورش شدم، فوق دیپلم نرم افزار داشتم بعدها در کنار کار در مغازه ی خودم و حتی مغازه ی پدرم و همزمان با اینکه ازدواج هم کرده بودم و کوهی از مسئولیت های جدید بعنوان همسر و بعدها بعنوان پدر بر روی دوشم گذاشته شده بود، مقطع کارشناسی نرم افزار را در سال 88 و ارشد نرم افزار را در سال 93 به اتمام رساندم. باور کنید بعضی روزها مجبور می شدم ساعت 4 صبح بزنم به جاده تا ساعت 8 صبح سر کلاس در دانشگاه شبستر باشم. کلاسم که تمام می شد بر می گشتم میاندوآب و بدون اینکه وقت خوردن نهار داشته باشم (بدون رفتن به خانه) مستقیما مدرسه می رفتم و ساعت 2 بعدازظهر سر کلاس مدرسه حاضر می شدم و تدریس را برای دانش آموزان شروع می کردم تا ساعت 7 عصر (عکس 2). بعد از مدرسه هم در حالیکه آفتاب غروب کرده بود، مستقیما مغازه می رفتم تا ببینم فروشنده ای که استخدام کرده بودم در مغازه چکار می کند؟ اوضاع مغازه رو به راه است یا نه؟ چه اجناسی در مغازه کم شده که فردا باید سفارش بدهم؟ و غیره. خلاصه، تنها وعده ی شام را می توانستم در کنار خانواده باشم. درواقع من که با چنین اوضاعی، کارشناسی و ارشدم را نیز گذرانده بودم، واقعا از حرف این دوستمان که می گفت همزمان با کار نمی تواند درس بخواند شکه و متعجب شده بودم.

شکل 2. من و بچه های هنرستان استاد شهریار میاندوآب، سال 1387 (یازده سال پیش)
من همیشه از افرادی که همزمان قادر به هندل کردن چندین کار مختلف نیستند، واقعا تعجب می کنم چونکه در اینحالت امکان ندارد فرد بتواند در کنار مشکلات زندگی، اهداف والای خویش را نیز پیگیری کند. منظور من از صبوری واقعی، دراین مقاله، دقیقا این است که ما باید بتوانیم از لابلای ابرهای مشکلات و مسائل روزمره، همچون قله ی کوه فوجی، سر را بالا بیاوریم و به رویاهای دوردست خود نظاره کنیم. عقب نشینی نکنیم و همواره برای رسیدن به اهداف خود در تلاش باشیم.
خب دوستان خسته نباشید. البته در این زمینه می توان بیشتر بحث کرد، مثلا انواع صبر کدام ها هستند؟ نوعی از صبوری که تا به این نقطه در موردش صحبت کردم، از نوع صبوری در پیگیری کردن اهداف زندگی است، اما انواع دیگری هم از صبوری هست، بعنوان مثال ما باید پروژه های خود را صبورانه پیش ببریم تا قبل از به اتمام رسیدن یک پروژه، سراغ پروژه ی دیگر نرویم و به این ترتیب از درجا زدن و از شاخه ای به شاخه ی دیگر پریدن پرهیز کنیم. یا صبوری در نقش همسر یا والدین بودن، طوریکه همسر و پدر یا مادر خوبی باشیم و همواره صبورانه، خوش اخلاق و منطقی باشیم و غیره ...
اما قبل از اینکه این بحث را به اتمام برسانم دوست دارم در مورد یک نوع بسیار مهم از صبوری صحبت کنم که نقش بسیار بسیار مهمی را در زندگی هر انسانی می تواند ایفا کند و آن، صبوری در عمل کردن به برنامه ریزی قبلی، بصورت دقیق و منظم و البته با بهره گیری از یک To Do List می باشد. صبح که از خواب بیدار می شویم، باید لیستی از کارهایی که آن روز باید انجام گیرند را داشته باشیم. عموما به چنین لیستی To Do List گفته می شود. صبوری در عمل طبق To Do List به این معنی است که ما صبورانه برای هر روز To Do List تهیه کنیم و با وجود کلی کار دیگری که ممکن است در طول روز برایمان پیش آید یا از طرف دیگران برایمان تعیین و تحمیل شود (مثلا تکالیفی که از طرف رئیس اداره، ارباب رجوع اداره، همسر، فرزندان و غیره به ما ممکن است تحمیل گردد) یا حتی امور روزمره ی عادی شخصی، باز صبورانه به آن To Do List توجه داشته باشیم و کارهای تعیین شده در آن را یکی پس از دیگری، و در لابلای امور روزمره ی دیگر، به انجام برسانیم طوریکه تا شب همه ی کارهای آن لیست به اتمام رسند.
هر چند که بندهای ذکر شده در To Do List ها، کارهای ساده و کوچکی هستند که در چند دقیقه یا کسری از ساعت به انجام می رسند، اما کلید رسیدن به اهداف بسیار بزرگ زندگی نیز همین داشتن و عمل کردن به To Do List روزانه است چرا که امور بزرگ مثل پروژه های مهم که هر یک از ما، ممکن است چند تایی را برای خود تعیین کرده باشیم، برای تحقق یافتن، باید به فاز های جزئی تر تقسیم بندی شوند و هر فاز به نوبه ی خود به بخش ها و زیر فازها شکسته شوند و هر زیر فاز خود به فعالیت های کوچکتر شکسته شود. در این مرحله است که ما می توانیم فعالیت های کوچک شده ی پروژه های خود را در بندهای To Do List روزانه بگنجانیم و آن ها را هر روز در لابلای امور روزمره به انجام برسانیم. بله، اینگونه می شود که علیرغم مشغله های زیاد، فرد می تواند چند پروژه ی شخصی جانبی را نیز پیش ببرد. فوت این فن البته، صبوریست.
من بعضی اوقات می شنوم که اشخاص می گویند که همیشه نوعی دلهره دارند. همیشه نگرانی از آینده دارند و این حالت برایشان آزاردهنده می شود. البته من روانشناس نیستم اما اجازه دهید نظر شخصی خودم را برای این دوستان عنوان کنم. به نظر من دلیل این اضطراب های دائمی و نگرانی از آینده در اشخاص این است که روزهای عمر می گذرند اما آنها متوجه می شوند که هیچ کاری برای آینده شان انجام نمی دهند. ببینید، محال است فردی برای آینده ی خود یک سری برنامه ها و پروژه هایی را نداشته باشد. مسلما هر کسی برای آینده ی خود یک تصمیماتی گرفته است. اضطراب و نگرانی غیرقابل کنترل آن زمان سراغ فرد می آید که می بیند روزها یکی پس از دیگری سپری می شوند اما وقت او فقط به امور روزمره سپری می شود. حال توصیه ای که بنده، البته ابتدا به خود و سپس به این دوستان می توانم داشته باشم، این است که پروژه ها و اهدافی که برای آینده ی خود در نظر گرفته اید را به یک میلیون بخش ریز تقسیم کنید و هر روز یک بخش کوچک شده ی آن را در لابلای امور روزمره و حتی در شلوغ ترین، پرکارترین و خسته کننده ترین روزها، به انجام برسانید. باور کنید چنان آرامشی شما را فرا می گیرد که وصف آن مشکل است. ذهن ناخودآگاه شما، بدون اینکه خودتان متوجه باشید خیالش از روزهای آینده راحت می شود و دیگر دلشوره و اضطراب و نگرانی از آینده نخواهید داشت، چرا که درست است شخص در آن روز به هدف بزرگ خود نرسیده است، اما گامی هر چند کوچک به سمت هدف خود برداشته است.
خب دوستان، مطلب را اینجا تمام می کنم و دوباره تاکید می کنم که من روانشناس نیستم و تمام مطالب این مقاله را با توجه به تجارب شخصی نوشته ام. پس بسیار خوشحال و سپاس گزار می شوم که از نظرات صاحب نظران این زمینه نیز بهره مند گردم
با تشکر.
مدیریت وب سایت آکسفورد پلاس.
نوشته شده توسط: مهندس عبدالرضا قنبری
تعداد بازدیدها: 2065
تاریخ های بروز رسانی این صفحه
- 04 August 2019 - 1398/05/13
- 03 August 2019 - 1398/05/12